عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
در ایران برای ساخت جواهرات و زیورآلات، از طلا ،نقره، برنز و... استفاده مى شده است
تاریخچه جواهرات و زیور آلات ایران باستان
ایران به دلیل وجود قوم های مختلف که هرکدام پوشش، سنت ها و آداب و رسوم خاص خود را دارند، کشوری بسیار غنی از لحاظ دستاوردهای مادی و معنوی است .
در دو هزار سال پیش از میلاد ،ساکنان فلات ایران ،ساختن جواهرات و زیور آلات را با دانه و مهره هاى رنگى آغاز کردند و بدین گونه ،علاقه خود را به تزئینات و زیور آلات نشان دادند.
جواهرات و زیور آلات در ایران از
سال 1984 به افتخار روز تولد دونان، روز جهانی صلیب سرخ نامگذاری شد
8 مه ؛ روز جهاني صليب سرخ و هلال احمر
کمیته بینالمللی صلیب سرخ که منشأ نهضت بینالمللی صلیب سرخ و هلال احمر محسوب میشود سازمانی است بیطرف، بیغرض و مستقل که وظیفه منحصراً بشردوستانه آن عبارت است از حفاظت از زندگی و کرامت قربانیان جنگ و خشونت داخلی و یاریرسانی به آنها.
کمیته بینالمللی، کار هدایت و هماهنگسازی فعالیتهای امدادی نهضت را در مواقع منازعات به عهده دارد. همچنین تلاش میکند تا با ترویج و تقویت حقوق بینالملل بشردوستانه و اصول بشردوستانه جهانی، از بروز آلام انسانی جلوگیری کند. درواقع با توجه به اینکه گفته میشود صلیب سرخ جهانی به عنوان یکی از سازمانهایی که فارغ از مسائل سیاسی حاکم بر کشورها و ملتها عمل میکند بنابراین داوطلبان این سازمان میتوانند در برقراری صلح و دوستی و دوری از منازعات، خشونت و اقدامات نافی حقوق بشر نقش موثری داشته باشند.
کما اینکه به هنگام وقوع حوادث غیرمترقبه در هر گوشه از جهان این دلاور مردان بهخوبی توانستهاند اهداف به عضویت درآمدن در این مجموعه را بهخوبی ایفا کرده و نقشآفرینان خوبی در عرصههای خطر باشند. جمعیت هلال احمر ایران هم همچون جمعیتهای صلیب سرخ در سطح جهان، همواره تلاش کرده است، تا فارغ از هرگونه اقدامات نژادپرستانه با انجام فعالیتهای بشر دوستانه بتواند نقشی در جهت حمایت از حقوق بشر ایفا کند. هر ساله روز جهانی صلیب سرخ در کشورهای مختلف جهان به این امید که روزی صلح و آرامش در سرتاسر جهان حکمفرما باشد، گرامی داشته میشود.
صلیب سرخ با تلاش چه کسی تاسیس شد؟در سال 1828 میلادی شخصی پا به این جهان گذاشت که در سن 34 سالگی با نوشتن کتابی توانست بنیانگذار مکتبی باشد که بعدها نام صلیب سرخ را بر آن نهادند. آن شخص کسی نبود جز ژان هانری دونان.
همه چیز از یک جنگ آغاز شد. دهکدهای در شمال غربی Manuta واقع در شمال ایتالیا در سال 1859 شاهد صحنه خونینی بین قوای اتریش و متحدان فرانسوی و ساردنی بود و جمعا حدود 50 هزار نفر در این جنگ جان خود را از دست دادند. دونان در سال 1862 براساس مشاهدات عینی خود از این جنگ کتاب خاطراتی را منتشر کرد و در پایان کتاب خواستار تشکیل جمعیتهای امدادی داوطلب برای کمک به آسیبدیدگان اینگونه حوادث شد.
تا حالا فکر کردهاید که یک کتاب چقدر میتواند خطرناک باشد؟ تا حالا به ماهیت وجودی کتاب دقت کردهاید؟ یک سری کاغذ که همه از یک سمت به هم چسبیدهاند و شما دانه دانه که لای کاغذها را باز کنید و چیزهایی را که رویشان نوشته بخوانید یک چیزی دستگیرتان میشود. این که کتاب اختراع چه کسی بود، خیلی مهم نیست؛ مهم این است که این جسم مکعبی شکل کوچک گاهی وقتها باعث یک تأثیر بزرگ در زندگی هر کسی میشود؛ تأثیری که شاید تا آخر عمر از ذهن خواننده نرود. حتما ً همه شما تا حالا از این کتابهای تأثیرگذار خوانده اید. حالا کمی از بالا به ماجرا نگاه کنید. فرض کنید کتابی که میتوانید شما را متحول کند، بتواند روی بقیه افراد جامعه هم یک چنین تأثیری بگذارد؛ تأثیری که تا آخر عمر میماند. حالا فرض کنید کتاب به زبانهای دیگر ترجمه شود و بتواند روی همه مردم دنیا تأثیر بگذارد. این جور کتابها میتوانند جامعه را متحول کنند؛ اصلا ً میتوانند تاریخ را متحول کنند. تعداد این کتابها کم نیست اما ما ده تا از مهمترینهایشان را فهرست کردهایم تا شما بهتر بتوانید از نحوه کار این مکعب مستطیلهای کوچولو سر دربیاورید.
نبرد من، اثر آدولف هیتلرزمینه سار جنگ جهانی دومهیتلر چهره اول جنگ جهانی دوم است. طبیعی است که وقتی آدم به این مهمی یک کتاب مهم بنویسد، چقدر معروف و تأثیرگذار خواهد بود. حزب نازی سال 1933 به رهبری هیتلر، آلمان را تسخیر کرد. نازیها هم که میدانید چه جور آدمهایی بودند؛ هر چه نماد دموکراسی در آلمان بود نابود شد و فاشیستها شروع کردند به جولان دادن. هیتلر سر دسته نازیها قبلا ً و در زندان کتابی نوشته بود که در آن تمام برنامههای حزب نازی، دقیقا ً با همه جزئیات ترسناکش را آورده بود. هیتلر این کتاب را که بیشتر شکل بیوگرافی داشت تقدیم کرده بود به همه 16 نفر نازیای که در شورش مونیخ مرده بودند. حزب نازی هیچ جور بهتری نمیتوانست عقایدش را تبلیغ کند. 11 میلیون و 500 هزار نسخه از کتاب فروش رفت تا جنگ جهانی دوم شروع شد. کتاب هیتلر به زبانهای دیگر هم ترجمه شد اما برای ترجمه آن اتفاق عجیبی افتاد؛ خود هیتلر دستور سانسور کتابش را داد اما هیچ کدام از اینها نتوانست جلوی تأثیر کتاب در دنیا را بگیرد. حتی هنوز و سالها بعد از مرگ هیتلر هم کتابش مبدأ تفکرات همه فاشیستهاست.
قدرت دریایی، اثر آلفرد ماهانزمینه ساز جگ جهانی اولماهان کلا ً کار خیلی مهمی نکرد؛ بیشتر شانس بود که اینقدر معروفش کرد. او یک افسر نیروی دریایی بود؛ البته خیلی هم از امور نظامی سر رشته نداشت و فقط یک بار در جنگ داخلی آمریکا شرکت کرده بود. در دورانی که افسر بود به خاطر این که حوصلهاش سر نرود، شروع کرد به نوشتن یک کتاب درباره اهمیت نیروی دریایی. ماهان در کتابش نوشت که این چند تا کشتیای که به نظر شما اهمیت چندانی ندارند، میتوانند به عنوان بهترین وسیله برای جنگ استفاده شوند. او میگوید آب بهترین راه برای جنگ است و موانعی که بر سر حرکت در خشکی وجود دارد در راههای آبی نیست. ماهان نوشت که در طول تاریخ هر کشوری قدرت اول دریایی بوده، قدرت اول سیاسی هم بوده. کتاب باعث شد تا همه کشورها به یاد کشتیهایشان بیفتند و نیروی دریاییشان را منظم کنند. کتاب ماهان به همه زبانها ترجمه شد؛ حتی به ژاپنی. ژاپنیها به همه افسران دریاییشان یک نسخه از کتاب را هدیه میکردند. همین نیروی دریایی بود که باعث شد جنگها در مسیرهای طولانیتری اتفاق بیفتند و به جای این که کشوری با کشور همسایه اش بجنگد، قارهای بتواند با یک قاره دیگر بجنگد.
اصل جمعیت، اثر تامس مالتوسزمینه ساز کنترل جمعیت اواخر قرن 18 بود که یک سری آدم خوشحال در جهان پیدا شدند و شروع کردند به خیال بافیهای گل و بلبل؛ چیزهایی از قبیل پیدا کردن اتوپیا یا همان آرمانشهر یا مثلا ً این که زندگی آن قدر خوب خواهد شد که دیگر لازم نیست آدمها بخوابند و خلاصه این که همه فرشته میشوند و همه چیز خوب میشود و از این حرفها. این وسط یک آدم رئالیست به اسم مالتوس آمد و به همه آنها گفت که کاسه و کوزهشان را جمع کنند و برگردند به واقعیت کثیف جامعه. رساله کوتاه مالتوس سال 1798 درآمد. مهمترین توصیه مالتوس این بود که به جای این همه خوشحالی بیایید و جمعیت را کنترل کنید که همین یک ذره امکاناتی که در اختیارتان هست از دستتان نرود. مالتوس میگفت بچهدار شدن خیلی راحت است اما تهیه غذا و لباس برایشان به همان راحتی نیست. او میگفت تا وقتی یک آدم مجرد مطمئن نشده که امکاناتش را دارد اصلا ً نباید ازدواج کند، چه برسد به این که بچه دار شود. بعد از انتشار این کتاب، گروهی باقی نماند که به آن اعتراض نکرده باشد. مالتوس به خیلی چیزها مثل اشاعه فساد و سد شدن بر سر راه ازدواج جوانها محکوم شد اما حالا حرفش کم و بیش مورد قبول همه است.
کلبه عموتم اثر هریت بیچر استوهمه ما «عمو تم» را
آمریکا/ کافکا در نیویورککافکا هیچ وقت پایش را هم در آمریکا نگذاشت. وقتی هم که به سرش زد تا رمانی بنویسد که داستانش در آمریکا و نیویورک میگذرد، اعتماد به نفسش را از دست نداد و برای فضاسازی داستانش از فیلمهای مستند و سفرنامهها و زندگینامهها استفاده کرد. داستان «آمریکا» درباره دختر جوانی است که از دست صاحبکارش سوار کشتی میشود و به نیویورک فرار میکند. او سوار کشتی میشود و چترش را در جایی در کشتی گم میکند. بعد همین طور که کشتی را برای چتر نه چندان باکلاس اش زیر و رو میکند، با مسوول سوخت کشتی آشنا میشود. کاپیتان هم که هیچ دل خوشی از این آقا ندارد تا میتواند برای آنها دردسر درست میکند.
افسانه نارنیا/ سفر با چترهمه چیز از یک کمد پر از لباس در یکی از اتاقهای خانه پرفسوری نیمه دیوانه شروع میشود. لوسی به همراه پیتر، سوزان و ادموند در شلوغ پلوغیهای جنگ جهانی دوم به خانه ای در اطراف لندن فرستاده میشوند. بعد از اینکه آنها این کمد را پیدا میکنند، از طرف آن پای شان به دنیایی به نام «نارنینا» باز میشود؛ دنیای جادویی که حیوانها در آن به زبان آدمیزاد حرف میزنند.
رابینسون کروزوئه/ چتری برای بیست و هشت سالپدر قصاب دنیل دیفو هیچ فکرش را نمیکرد روزی سر و کار پسرش با کتاب و قلم و انتشارات بیفتد و از این راه هم نان بخورد. دیفو شاعر، نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی بود که با وجود اینکه پدرش چندان آهی در بساط نداشت تا خرج مدرسه پسر را بدهد، به مدرسه مذهبی رفت. وقتی از آنجا فارغ شد، کار تجارت را شروع کرد. بعد از آن بود که به اسپانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان سفر کرد و تا توانست پول به جیب زد. بعد از آن هم به لندن برگشت ازدواج کرد و صاحب هفت تایی دختر و پسر شد.
وینی پو/ خوشمزه ترین خرس دنیاوقتی اولین بار کتاب داستان «پو» روی پیشخوان کتابفروشیها آمد، خود میلن هم فکرش را نمیکرد که بعدها به چندین زبان دنیا ترجمه شود و والت دیسنی پرطرفدارترین کارتون کودکان را از روی آنها بسازد. «وینی پو» ماجرای خرس قطبی بامزه و شکمویی است که میلن آن را برای سرگرم کردن پسرش نوشت. پو، عروسک خرسی ای است به اسم «ادوارد خرسه» که همه جا خودش را «وینی پو» معرفی میکند.
داستانهای پدر براون/ دردسرهای چتریجی.کی چسترسون از آن نویسندههایی است که خیلی زود کشف شد. چسترسون شانزده ساله بود که با نوشتن نقدهای تند و تیز در مجله ای به عنوان منتقد ادبی شروع به کار کرد. چسترسون «داستانهای پدر براون» را وقتی در خانه ییلاقی دورافتاده اش بود، نوشت.
مارتین چزل ویت/ گاهی به آسمان ابی نگاه کنهیچ نویسنده ای به خوبی دیکنز، لندن قرن نوزدهم را توصیف نکرد. دیکنز تا توانست داستان آدمهای بدبخت بیچاره لندن را که لابه لای اشرافیهای خوشگذران زندگی میکردند، تعریف کرد. حال و هوای داستان «مارتین چزل ویت» هم دست کمی از بقیه داستانهای دیکنز ندارد. داستان، ماجرای قابله ای نه چندان خوش قیافه به نام «خانم گمپ» است که همیشه چتری رنگ و رو رفته بالای سرش میگیرد.
اصلاح اخلاق و خوي هاى نفس و تحصيل ملكات فاضله، در دو طرف علم و عمل و پاك كردن دل از خوي هاى زشت، تنها و تنها يك راه دارد، آنهم عبارت است از تكرار عمل صالح و مداومت بر آن. البته عملى كه مناسب با آن خوى پسنديده است، بايد آن عمل را آن قدر تكرار كند و در موارد جزئى كه پيش مى آيد آن را انجام دهد تا رفته رفته اثرش در نفس روى هم قرار گيرد و در صفحه دل نقش ببندد و چنین نقشى به اين زوديها زائل نشود و يا اصلا زوال نپذيرد.
مثلا اگر انسان بخواهد خوى ناپسند ترس را از دل بيرون كند و بجايش فضيلت شجاعت را در دل جاى دهد، بايد كارهاى خطرناكى را كه طبعا دلها را تكان ميدهد مكرر انجام دهد تا ترس از دلش بيرون شود، آن چنان كه وقتى به چنين كارى اقدام مىكند، حس كند كه نه تنها باكى ندارد، بلكه از اقدام خود لذت هم مىبرد، و از فرار كردن و پرهيز از آن ننگ دارد، در اين هنگام است كه در هر اقدامى شجاعت در دلش نقشى ايجاد مىكند و نقشه اى پشت سر هم در آخر بصورت ملكه شجاعت در مىآيد، پس هر چند بدست آوردن ملكه علمى، در اختيار آدمى نيست، ولى مقدمات تحصيل آن در اختيار آدمى است و ميتواند با انجام آن مقدمات، ملكه را تحصيل كند.حال كه اين معنا روشن شد، متوجه شدى كه براى تهذيب اخلاق و كسب فضائل اخلاقى، راه منحصر به تكرار عمل است، اين تكرار عمل از دو طريق دست ميدهد.
در نظر داشتن فوائد دنيايى فضائل و فوائد علوم و آرايى كه مردم آن را مىستايند، مثلا مىگويند: عفت نفس يعنى كنترل خواسته هاى شهوانى و قناعت يعنى اكتفاء به آنچه خود دارد، و قطع طمع از آنچه مردم دارند دو صفت پسنديده است، چون فوائد خوبى دارد، آدمى را در دنيا عزت مىدهد، در چشم همگان عظيم مينمايد و نزد عموم مردم محترم و موجه مىسازد، و شره، يعنى حرص در شهوت باعث پستى و فقر ميشود، و طمع، ذلت نفس مىآورد، هر چند كه آدمى مقام منيعى داشته باشد و علم باعث رو آوردن مردم و عزت و جاه و انس در مجالس خواص مىگردد، چشمى است براى انسان كه هر مكروهى را به آدمى نشان ميدهد و با آن هر محبوبى را مىبيند، بر خلاف جهل كه يك نوع كورى است.علم حافظ آدمى است، در حالى كه مال را بايد آدمى حفظ كند و نيز شجاعت باعث مىشود آدمى از تلون و هر دم خيالى دور گردد و مردم آدمى را در هر حال چه شكست بخورد و چه پيروز شود مىستايند، بر خلاف ترس و تهور، كه اگر مرد متهور و مرد ترسو از دشمن شكست بخورد، ملامت ميشود و اگر هم اتفاقا دشمن را از بين ببرد، مىگويند: بختش يارى كرد، و نيز عدالت را تمرين كند و خود را به اين خلق پسنديده بيارايد، از اين طريق كه فكر كند عدالت مايه راحتى نفس از اندوههاى درونى است و يا زندگى بعد از مرگ است، چون وقتى انسان از دنيا برود نام نيكش هم چنان در دنيا ميماند و محبتش در دلها جاى دارد.
اين طريقه، همان طريقه معهودى است كه علم اخلاق قديم، اخلاق يونان و غير آن بر آن اساس بنا شده و قرآن كريم اخلاق را از اين طريق استعمال نكرده و زير بناى آن را مدح و ذم مردم قرار نداده كه ببينيم چه چيزهايى در نظر عامه مردم ممدوح و چه چيزهايى مذموم است؟ چه چيزهايى را جامعه مىپسندد و چه چيزهايى را نمىپسندد و قبيح مىداند؟و اگر در آيه: (وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ، لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ، و هر جا كه بوديد رو بسوى كعبه كنيد تا شماتت مردم بر شما مسلط نباشد)، 1 مردم را به ثبات و عزم دعوت كرده و علت آن را افكار عمومى قرار داده است.و نيز اگر در آيه: (وَ لا تَنازَعُوا، فَتَفْشَلُوا، وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ، وَ اصْبِرُوا، با يكديگر نزاع مكنيد، و گر نه ضعيف ميشويد و نيرويتان هدر مىرود، و خويشتن دارى كنيد)، 2 مردم را دعوت به صبر كرده، براى اينكه ترك صبر و ايجاد اختلاف، باعث سستى و هدر رفتن نيرو و جرى شدن دشمن مىشود كه همه فوائد دنيايى است.و اگر در آيه: (وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ، إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ، و هر كس صبر كند و ببخشايد، اين خود مايه عزم و عظمت است)، 3. كه مردم را دعوت به صبر و بخشايش كرده، چون باعث عزم و عظمت است.و بالأخره اگر در امثال آيات بالا مردم را به اخلاق فاضله دعوت كرده و علت آن را فوائد دنيايى قرار داده، برگشت آن فوائد نيز در حقيقت به ثواب اخروى و در نتيجه خويهاى مخالف آنها، مايه عقاب آخرتى است.
طريقه دوم از تهذيب اخلاق اين است كه آدمى فوائد آخرتى آن را در نظر بگيرد و اين طريقه، طريقه قرآن است كه ذكرش در قرآن مكرر آمده، مانند آيه: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ، وَ أَمْوالَهُمْ، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ، خدا از مؤمنين جانها و مالهاشان را خريد، در مقابل اينكه بهشت داشته باشند)، 4.و آيه: (إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ، بِغَيْرِ حِسابٍ، صابران اجر خود را به تمام و كمال و بدون حساب خواهند گرفت)، 5.و آيه: (إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ، بدرستى ستمكاران عذابى دردناك دارند) 6، و آيه: (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ، يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ، خداست سرپرست كسانى كه ايمان دارند و همواره از ظلمتها به سوى نورشان بيرون مىآورد و كسانى كه كافر شدند، سرپرست آنها طاغوت هايند كه همواره از نور بسوى ظلمتشان بيرون مىآورند) 7 و امثال اين آيات با فنون مختلف، بسيار است.آيات ديگرى هست كه ملحق به اين قسم آياتند، مانند آيه: (ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ، إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها، إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ، هيچ مصيبتى در زمين و نه در جانهاى شما نمىرسد، مگر آنكه قبل از آنكه آن را برسانيم، در كتابى نوشته بوديم و اين براى خدا آسان است)، 8 چون اين آيه مردم را دعوت مىكند به اينكه از تاسف و خوشحالى دورى كنند، براى اينكه آنچه به ايشان مىرسد، از پيش قضاءش رانده شده و ممكن نبوده كه نرسد و آنچه هم كه بايشان نمىرسد، بنا بوده نرسد، و تمامى حوادث مستند به قضاء و قدرى رانده شده است و با اين حال نه تاسف از نرسيدن چيزى معنا دارد و نه خوشحالى از رسيدنش و اين كار بيهوده از كسى كه به خدا ايمان دارد و زمام همه امور را بدست خدا مىداند شايسته نيست، هم چنان كه آيه:(ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ، وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ، آنچه مصيبت ميرسد به اذن خدا مىرسد، و هر كس بخدا ايمان داشته باشد، خدا قلبش را هدايت ميكند) 9 هم به اين معنا اشاره دارد.پس اين قسم از آيات نيز نظير قسم سابق است، چيزى كه هست آن آيات، اخلاق را از راه غايات اخروى اصلاح و تهذيب مىكرد، كه يك يك آنها كمالات حقيقى قطعى هستند نه كمالات ظنى و حياتى، و اين آيات از راه مبادى اين كمالات كه آن مبادى نيز امورى حقيقى و واقعى هستند، مانند اعتقاد به قضاء و قدر، و تخلق به اخلاق خدا و تذكر به اسماء حسنايش، و صفات عليايش (چون آدمى خليفه او است و بايد با اخلاق خود صفات او را نمايش دهد).
حال اگر بگويى: اعتقاد به قضاء و قدر، علاوه بر اينكه مبدأ پيدايش اخلاق فاضله نيست، دشمن و منافى آن نيز هست، براى اينكه اينگونه اعتقادات احكام اين نشئه را كه نشئه اختيار است باطل مىكند و نظام طبيعى آن را مختل ميسازد، چون اگر صحيح باشد كه اصلاح صفت صبر و ثبات و ترك تاسف و خوشحالى را همانطور كه شما از آيه استفاده كرديد، مستند به قضاء و قدر، و خلاصه مستند به اين بدانيم، كه همه امور در لوح محفوظ نوشته شده، و هر چه بنا باشد بشود مىشود، بايد صحيح باشد كه كسى بدنبال روزى نرود و در پى كسب هيچ كمالى بر نيايد و از هيچ رذيله اخلاقى دورى نكند و وقتى از او مىپرسند چرا دست روى دست گذاشته، و در پى تحصيل مال يا كمال يا تهذيب نفس از رذائل و دفاع از حق و مخالفت با باطل بر نمى آيى؟ بگويد: هر چه بنا است بشود مىشود، چون شدنى ها در لوح محفوظ نوشته شده و معلوم است كه در اينصورت چه وضعى پيش مىآيد، و ديگر بايد فاتحه تمامى كمالات را خواند.در پاسخ مىگوئيم: ما در بحث پيرامون قضاء، جواب روشن اين اشكال را داديم و در آنجا گفتيم: افعال آدمى يكى از اجزاء علل حوادث است و معلوم است كه هر معلولى همانطور كه در پيدايش محتاج به علت خويش است، محتاج به اجزاء علتش نيز هست.پس اگر كسى بگويد (مثلا خدا، يا مقدر كرده امروز شكم من سير بشود يا مقدر كرده نشود، پس ديگر چه تاثيرى در خوردن و جويدن و فرو بردن غذا هست)، سخت اشتباه كرده، چون فرض وجود سيرى، فرض وجود علت آنست، و علت آن اگر هزار جزء داشته باشد، يك جزء آن هم خوردن اختيارى خود من است، پس تا من غذا را بر ندارم و نخورم، و فرو نبرم، علت سيرى تحقق پيدا نمىكند هر چند كه نهصد و نود و نه جزء ديگر علت آن محقق باشد، پس اين خطاست كه آدمى معلولى از معلولها را تصور بكند، و در عين حال علت آن و يا جزئى از اجزاء علت آن را لغو بداند.پس اين صحيح نيست كه انسان حكم اختيار را لغو بداند، با اينكه مدار زندگى دنيوى و سعادت و شقاوتش بر اختيار است و اختيار يكى از اجزاء علل حوادثى است كه بدنبال افعال آدمى و يا بدنبال احوال و ملكات حاصله از افعال آدمى، پديد مىآيد.چيزى كه هست اين هم صحيح نيست، كه اختيار خود را يگانه سبب و علت تامه حوادث بداند و هر حادثه مربوط به خود را تنها بخود و باختيار خود نسبت دهد و هيچ يك از اجزاء عالم و علل موجود در عالم را كه در رأس همه آنها، اراده الهى قرار دارد، در آن حادثه دخيل نداند، چون چنين طرز تفكرى منشا صفات مذمومه بسيارى، چون عجب و كبر و بخل و فرح و تاسف و اندوه و امثال آن مىشود.مىگويد: اين منم كه فلان كار را كردم و اين من بودم كه آن كار را ترك كردم، و در اثر گفتن اين منم، اين منم، دچار عجب مىشود و يا بر ديگران كبر مىورزد و يا (چون قارون) از دادن مالش بخل ميورزد، چون نمىداند كه بدست آمدن مال، هزاران شرائط دارد كه هيچيك آنها در اختيار خود او نيست اگر خداى تعالى آن اسباب و شرائط را فراهم نميكرد، اختيار او به تنهايى كارى از پيش نمىبرد و دردى از او دوا نمىكرد.و نيز مىگويد: اگر من فلان كار را مىكردم، اين ضرر متوجهم نميشد و يا فلان سود از من فوت نمىگشت، در حالى كه اين جاهل نمىداند كه عدم فوت و يا موت كه همان سود و عافيت و زندگى باشد، مستند به هزاران هزار علت است كه در پيدا نشدن آن يعنى پيدا شدن فوت و مرگ و ضرر، نبود يكى از آن هزاران هزار علت كافى است هر چند كه اختيار خود او موجود باشد، علاوه بر اينكه اختيار خود او هم مستند به علتهاى بسيارى است كه هيچيك از آنها در اختيار خود او نيست، چون همه مىدانيم كه اختيار آدمى اختيارى خود او نيست، پس من مىتوانم به اختيار خودم فلان كار را بكنم و يا نكنم، ولى ديگر نمىتوانم به اختيار خود اختيار بكنم يا نكنم.بعد از اينكه اين معنا را فهميدى و اين حقيقت قرآنى كه به بيان گذشته تعليم الهى آن را به ما آموخته، برايت روشن گرديد، اگر در آيات شريفهاى كه در اين مورد هست، دقت بخرج دهى، خواهى ديد كه قرآن عزيز در بعضى از خلقها به قضاء حتمى و كتاب محفوظ استناد ميكند نه در همه.آن افعال و احوال و ملكات را مستند به قضاء و قدر ميداند كه حكم اختيار را باطل نمىكند و اما آنچه كه با حكم اختيار منافات دارد، قرآن كريم شديدا دفع نموده و مستند به اختيار خود انسانها دانسته است، از آن جمله فرموده: (وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا: وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا، وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها، قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ، أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ، و چون عمل زشتى مرتكب ميشوند، ميگويند: ما پدران خود را ديديم كه چنين مىكردند و خدا فرمان داده كه چنين كنيم، بگو:خدا به كار زشت فرمان نميدهد آيا بدون علم بر خدا افترايى مىبنديد؟)، 10 بطورى كه ملاحظه مىكنيد كفار عمل زشت خود را بخدا نسبت دادند و خدا اين نسبت را نفى مىكند.و آن افعال و احوال و ملكاتى را كه اگر مستند به قضاء و قدر نكند، باعث ميشود بندگانش باشتباه بيفتد و خود را مستقل از خدا و اختيار خود را سبب تام در تاثير بپندارند، مستند به قضاء خود كرد تا انسانها را بسوى صراط مستقيم هدايت كند، صراطى كه رهروش را به خطا نمىكشاند و آن راه مستقيم اين است كه نه انسان همهكاره و مستقل از خدا و قضاى او است، و نه همهكاره قضاء الهى است، و اختيار انسان هيچ كاره است، بلكه همانطور كه گفتيم، هم قضاء خدا دخيل است و هم اختيار انسان.با اين هدايت، رذائل صفاتى كه از استناد حوادث به قضاء ناشى ميشود از انسانها دور كرد، تا ديگر نه به آنچه عايدشان ميشود، خوشحال شوند و قضاء خدا را هيچ كاره بدانند و نه از آنچه از دستشان مىرود تاسف بخورند و خود را هيچ كاره حساب كنند، هم چنان كه فرمود: (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ، و به ايشان بدهيد از مال خدا كه خدا بشما داده) 11 كه مردم را دعوت به جود و كرم مىكند، چون مال را داده خدا معرفى كرده، هم چنان كه در جمله: (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ، و از آنچه روزيشان كردهايم انفاق مىكنند) 12 با استناد مال به اينكه رزق خداست، مردم را بانفاق دعوت مىكند، و نيز مانند آيه: (فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ، إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً، إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها، لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، نكند ميخواهى خود را بخاطر آنان و براى اينكه به اين دعوت ايمان نياوردهاند، از غصه هلاك كنى! ما آنچه كه بر روى زمين هست، در نظر آنان زينت داديم تا به امتها نشان بدهيم، كدامشان بهتر عمل مىكنند) 13 كه رسول گرامى خود صلوات اللَّه عليه را نهى مىكند از اينكه به استناد كفر مردم غصه نخورد، و مىفرمايد: كه اين كفرشان خدا را به ستوه نمىآورد بلكه آنچه كه در روى زمين هست به منظور امتحان آنان در روى زمين قرار گرفته و آياتى ديگر از اين قبيل.و اين روش يعنى طريقه دوم در اصلاح اخلاق طريقه انبياء است كه نمونههاى بسيارى از آن در قرآن آمده و نيز به طورى كه پيشوايان ما نقل كردهاند، در كتب آسمانى گذشته نيز بوده است.
در اين ميان طريقه سومى هست كه
مناسبات دین و اخلاق از محورهای مهم در «دانش اخلاق» است. اینکه اخلاق چه جایگاه و کاربردهایی در دین و دینداری دارد، و نیز اینکه «دین» چه ره آوردی را برای اخلاق داشته و دارد، از پرسش های اساسی مطرح در این دانش است. پرسش اخیر در محدوده تأثیرگذاری های قرآن در حیطه دانش و رفتار اخلاقی، در این جستار پیگیری شده است و این موضوع، از منظر کلان در موضوعات گوناگون مطرح و ارائه شده است. این نگرش کلی، ترسیم گر این مدعاست که قرآن کریم، اخلاق و رفتار خاص اخلاقی را توصیه، هدایت و انگیزش سازی می کند.
کلید واژه ها:
اخلاق / قرآن / دین / نظام اخلاقی / رفتار اخلاقی
قرآن کریم با نام هایی که برای خود برگزیده است، به معرفی زبان و رویکرد خود می پردازد. برخی از این واژگان به وضوح و یا به بیانی شامل، از زبان اخلاقی قرآن سخن می گویند؛ زبانی که تفاوت آشکار با زبان محض فلسفی، علمی، فقهی و ... داشته و دارد.در این جستار به دو واژه اصلی تر بسنده می کنیم.۱. موعظه:قرآن، هم متون آسمانی پیشین را با «زبان موعظه» معرفی می کند؛ از جمله در تصویری از تورات می گوید:(وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الألْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَهً) (اعراف/۱۴۵)، و هم در آیات مکرر، زبان خود را زبان وعظ و موعظه می شناساند: (هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ)(آل عمران/۱۳۸).۲. ذکر:این واژه و واژگان هم اشتقاق (ذکری، تذکره و...) به گونه ای بس گسترده در توصیف قرآن کریم (و متون آسمانی پیشین) تکرار شده است. این واژگان بدان معناست که زبان متون دینی، زبان غفلت زدایی و یادآوری است. گرچه پاره ای از حکیمان و مفسّران، دامنه این تذکار را «در معارف» و باورهای اعتقادی دینی محدود کرده اند(صدرالمتألهین، ۷/۵۲)، ولی به نظر می رسد که چونان تحدیدی، دلیل و گواه روشنی ندارد؛ چه اینکه در این صورت، تنها بخشی از قرآن کریم را شامل می شود و نه تمامی آن را.با این تصویر از زبان قرآن، نقش آفرینی آن را در حیطه اخلاقیات بایستی جدّی تر گرفت و سهم آن را به گونه ای اساسی، مورد واکاوی قرار داد.همچنین مفاهیم اخلاقی که در قرآن کریم از آن سخن به میان آمده است، بس فراوان و گسترده اند، چه اینکه در قرآن، برخلاف تقسیم پسینی در علوم اسلامی، بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی تفکیک نشده اند و در نتیجه بدون آنکه مرزی میان این دو گروه دیده شود، بایدها و نبایدهای دینی در قرآن کریم تصریح و یا اشاره شده است و این حجم انبوه را نمی توان حاشیه متن دینی قرار داد و به سادگی از آن گذر کرد.ازاین رو، این جستار می کوشد نقاط تأثیرگذاری اخلاق را بازخوانی کند و موارد آن را در مجال های تأسیسی، تصحیحی و یا تکمیلی باز نمایاند. یادکرد این محورهای اساسی می تواند مقدمه ای در ترسیم و تصویر اخلاق مبتنی بر وحی پدید آورد. این «اخلاق» از مبانی و گزاره های اخلاقی که ره آورد عقل و فطرت هستند و یا در مسیر تکامل عقلانیت و رویش فطرت پدیدار گشته اند، خود را محروم نمی سازد، اما با الهام از منبع اصیل وحی، نورافکن هایی بر عقل و فطرت آدمی می تاباند تا مسیر را سریعتر و متقن تر بپیماید و در مواردی، با «تعبّد» متکی بر «تعقل» بتواند خود را از تعارضات و تزاحمات وجودی و رفتاری دور سازد.ازاین رو این نوشتار مقدماتی، صرفاً بازگویه ای از محورهای اساسی تأثیرگذاری قرآن کریم در حیطه دانش اخلاق (مبانی و گزاره ها و رفتارها) است. به همین خاطر به جای کنکاش در آرای دیگران، بیشتر به پیام های محض قرآنی بسنده می شود و در مواردی، به ارائه نمونه هایی از حوزه تأثیرگذاری قرآنی، خود را محدود می کند. بسط تفصیلی این محورها نیازمند فرصت های مبسوط تر است، اما در نوشتارهای آینده، در برخی از آن موارد، بررسی تفصیل تر صورت خواهد گرفت.
معارف قرآن کریم در حوزه زبانی، تأثیرات گوناگونی را در ساحت دانش اخلاق ایجاد می کند، از جمله:
مفاهیم اخلاقی در هر مکتب، جامعه و ...، به مفاهیم کلیدی، عام و غیرعام طبقه بندی می شوند و این رتبه ها، نظام واره های اخلاقی را متفاوت می کند.چه اینکه به گفته «ایزوتسو»، دستگاه های زبانی، با نوعی از طبقه بندی مفهومی ـ زبانی در تعریفهای واژگانی نقش می یابند.(ایزوتسو، /۳۱-۷)به نظر می رسد یکی از مهم ترین نقش های زبانی ادیان، در گونه ای از دسته بندی مفاهیم اخلاقی است؛ به گونه ای که مفاهیم خاصتر و جزئی تر، در پرتوی مفاهیم عام تر، تفسیر و تعریف خود را پیدا می کنند.در قرآن کریم، ما با دو دسته از مفاهیم عام اخلاقی مواجه هستیم. دسته نخست گرچه دارای ارزش اخلاقی فی حد ذاته نیستند، اما در افعال اخلاقی به کار می روند و محمول برای افعال اخلاقی قرار می گیرند. واژگانی از قبیل هدایت و ضلالت، معروف و منکر، اطاعت و عصیان از این گونه اند. دسته دوم مفاهیم عامی هستند که دارای ارزش اخلاقی اند، اما محدود به یک یا چند فعل اخلاقی نیست، بلکه دامنه آن تمامی افعال اخلاقی یا بخش وسیعی از آن را فرا می گیرد. عناوینی از قبیل خیر و شرّ، نور و ظلمت، حق و باطل، برّ و فجور، تقوا، صبر، احسان و عدل یا ظلم، و ... . (مصباح یزدی، ۱/۹۴ـ۵۲)به نظر می رسد که در نظام واژگانی قرآن کریم، مؤمن و متدین به آن، در معناشناختی افعال اخلاقی چون راستی، دروغ، وفای به عهد، ادای امانت و ... نمی تواند خود را از چتر حمایتی و دلالی مفاهیم عام اخلاقی دور بدارد، بلکه در سایه آن مفاهیم عمومی، به درک مفهومی از افعال و گزاره های اخلاقی دست می یابد. روشن ترین مصداق این ادّعا را در توسعه و تضییقهای موضوعی می توان دید که در پرتو توجه به مفاهیم عام پدید می آید. به عنوان نمونه، می توان تأثیر مفهوم عام اخلاقی عدل را در نوع برداشت از مفاهیم اخلاقی زیر بازبینی کرد: آیا «قصاص»، آدم کشی محسوب می شود؟ برابر با تفسیر قرآنی ـ دینی از عدالت، قصاص را نمی توان «آدم کشی» نامید، چه اینکه تفسیر و مصداق گزینی اصل عدالت با «النفس بالنفس» (مائده/۴۵)، اقتضای آن را می کند که قصاص، از مدار فعل غیراخلاقی آدم کشی بیرون باشد و در نتیجه، متدین به آموزه های قرآنی ـ دینی، برداشت آدم کشی از «قصاص» نخواهد داشت. اما ممکن است با نفی نظریّه عام عدالت و یا تفسیرهای دیگر از عدالت، آدم کشی محسوب شود (حال یا از نوع مجاز، یا از گونه ناروا).به نظر می رسد با توجه به نکته فوق است که قرآن کریم، اولاً مجازات اعدام آدم کش را «قصاص» نامید (بقره/۱۷۸ و مائده/۴۵) تا تداعی گر همان مفهوم عام و سایه گستر «عدالت» باشد، و ثانیاً با توجه و عنایت، این مجازات را آدم کشی نخواند، بلکه فرمود:(کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ)(بقره/۱۷۸).در این آیه، مقتول نخستین در زیرمجموعه عنوان «القتلی» قرار می گیرد، ولی درباره قصاص قاتل، واژه «قتل» به کار نرفته، بلکه گفته شده است «قصاص» که تداوم بخش همان عنوان مفهومی عام اخلاقی، یعنی عدالت است.همچنین در آیه ۳۳ اسراء آمده است:(وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا). در این تعبیر نیز واژه سلطنت و ولایت بر اجرای قصاص مطرح شده و از تعبیر قتل نفس فاصله گرفته است. بلی! در ادامه آیه آمده است: (فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ). این تعبیر همچنان تأکیدکننده همان چتر مفهومی عدالت در حیطه قصاص است، و اینکه اگر اولیای مقتول، فراتر از قاتل را مجازات کنند، هم «قتل نفس» است، و هم زیاده روی در انتقام گیری.
تعالیم دینی صرفاً در حوزه حکم شناسی تأثیرگذار نیستند، بلکه در حوزه درک مفهومی از واژگان اخلاقی نیز مؤثرند. به عنوان نمونه، می توان در گستره مفهومی «دروغ» نگریست. هنجارهای اجتماعی بسیاری از جوامع موجب آن شده است که مواردی، گرچه اخبار غیرواقعی اند، اما عرفاً دروغ محسوب نمی شوند و در نتیجه قبح اخلاقی ـ اجتماعی نمی یابند. از جمله می توان از تعارفات اجتماعی و یا دروغهایی که در فضای شوخی به کار می روند، نام برد. اما می توان از متون قرآنی ـ روایی چونان استفاده کرد که این موارد، هم مشمول عنوان «دروغ» هستند.روایات متعددی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام معصوم(علیه السلام) نقل شده است که از دروغ بایستی پرهیز کرد؛ چه در فضای سخن جدّی، و چه در شوخی ها (کلینی، ۲/۳۴۰؛ مجلسی، ۷۴/۸۸۸؛ حرعاملی، ۸/۵۷۷ و ...). همچنین علامه مجلسی تصریح می کند که:«متأسفانه یکی از گناهان که بسیاری از مردم به آن مبتلایند، این است که به کسی تعارف می کنند که غذا بخورد و او می گوید که اشتها ندارم. و این تعبیر مورد نهی الهی و حرام است.» (مجلسی، ۶۹/۲۵۸)سپس ایشان به روایت اسماء بنت عمیس اشاره می کند که در شب زفاف عایشه، من با گروهی از بانوان او را به حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بردیم. به هنگام حضور در محضرش، اوکاسه شیری را به عایشه داد. عایشه ابتدا به واسطه حیا و شرم، از خوردن شیر امتناع کرد و سپس با شرمندگی آن را گرفت و مقداری از آن را نوشید. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمودند که از ظرف شیر به زنان همراهت تعارف کن تا بنوشند. همراهانم گفتند که میل نداریم (با آنکه میل داشتند). و پیامبر فرمود: «لا تجمعنّ جوعاً و کذبا» (دروغ را با گرسنگی جمع نکنید). من پرسیدم که اگر به چیزی تمایل داشته باشیم، ولی بگوییم که میل نداریم، آیا دروغ است؟ پیامبر فرمودند: دروغ، هرچند کوچک باشد، در نامه اعمال نوشته می شود. (همان)
آموزه های قرآنی ـ دینی، در تغییر و تبدیل و یا توسعه و تضییق دایره موضوعات فردی ـ اجتماعی اثر می گذارند و در نتیجه، مناسبات احکام اخلاقی را با آن متغیر و متفاوت می کنند. روشن ترین مثال را می توان در طبقه بندی انسان ها به «انسان خوب» و «انسان بد» دانست؛ عناوینی که بالتبع گزاره های متفاوت اخلاقی را در پی خواهند داشت. گزاره هایی نظیر معاشرت با انسان خوب، فعل اخلاقی است، یا کمک به انسان خوب، فعل اخلاقی مضاعف است و ... . همان گونه که روشن می نماید، تفسیر قرآنی و دینی از انسان خوب و بد، تبعاً تأثیرگذاری خود را در این گزاره های اخلاقی خواهد داشت.در رتبه های پسین، در موضوعاتی چون «عالم» و «جاهل»، و عناوینی مشابه نیز چونان اثرگذاری مشهود است، اینکه آموزه های دینی ـ قرآنی، چه نوع از اطلاعات بشری را و در چه گستره و ژرفایی «علم» می دانند، طبعاً تأثیر خود را در موضوع شناسی گزاره های اخلاقی مرتبط خواهد داشت.
آموزه های قرآنی ـ دینی،
إِنَّ لِأَهْلِ الْجَنَّةِ [أَرْبَعَ عَلَامَاتٍ وَجْهٍ مُنْبَسِطٍ وَ لِسَانٍ لَطِيفٍ وَ قَلْبٍ رَحِيمٍ وَ يَدٍ مُعْطِيَةٍ].
بهشتى ها چهار نشانه دارند: روى گشاده، زبان نرم، دل مهربان و دستِ دهنده.
امالی(طوسی) ص 683 - مجموعه ورام ج 2، ص 91
عَوِّدْ لِسَانَكَ لِينَ الْكَلَامِ وَ بَذْلَ السَّلَامِ يَكْثُرْ مُحِبُّوكَ وَ يَقِلَّ مُبْغِضُوك
زبان خود را به نرمگويى و سلام كردن عادت ده، تا دوستانت زياد و دشمنانت كم شوند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 435 ، ح 9946
مَن دَفَعَ غَضَبَهُ دَفَعَ اللّهُ عَنهُ عَذابَهُ وَ مَن حَفِظَ لِسانَهُ سَتَرَ اللّهُ عَورَتَهُ؛
هر كس خشمش را برطرف سازد، خداوند كيفرش را از او بردارد و هر كس زبانش را نگه دارد، خداوند عيبش را بپوشاند.
نهج الفصاحه ص 767 ، ح 3004
لا یَسلَمُ أحَدٌ مِنَ الذُّنوبِ حَتَّی یَخزُنَ لِسانَهُ؛
هیچکس تا زبانش را نگه ندارد از گناهان در امان نیست.
تحف العقول ص 298 - بحارالانوار(ط-بیروت) ج75، ص 178
إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَه
همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند.
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 323
كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ فَإِنَّ ذَلِكَ دَاعِيَةٌ.
مردم را با غیر زبانتان بخوانید تا از شما پارسایی و کوشش و نماز و خوبی را ببینند زیرا این امور آنان را به سوی حق فرا می خواند
کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 78 ، ح 14
الْمُؤْمِنُ يَصْمُتُ لِيَسْلَمَ، وَ يَنْطِقُ لِيَغْنَم
مؤمن، خاموشى اختيار مىكند تا سالم بماند و سخن مىگويد تا سودى ببرد.
كافي(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 231
لا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن يُقالَ لَكَ؛
آنچه دوست ندارى درباره ات گفته شود، درباره ديگران مگوى.
تحف العقول ص 74
أفشِ السَّلامَ يَكثُرْ خَيرُ بَيتِكَ؛ سلام را رواج ده تا خير و بركت خانه ات زياد شود.
خصال ص 181
إيّاكَ و ما يُعتَذَرُ مِنهُبپرهيز از كارى كه موجب عذرخواهى می شود.
امالی(صدوق) ص 323
إنَّ أبغَضَ خَلقِ اللَّهِ عبدٌ اتّقَى النّاسُ لِسانَهُ.مبغوضترين خلق خدا بنده اى است كه مردم از زبان او بترسند.
این محقق در ادامه به روزنامه دیلی میل خاطر نشان کرد: یک قورباغه که بیشتر شبیه به وزغی غولپیکر بود، با کمین و حمله کردن به یک قورباغه کوچکتر آن را خورد. این واقعا برای من عجیب بود. من هم از این رویداد تصویربرداری کردم.
صفحه قبل 1 ... 107 108 109 110 111 ... 123 صفحه بعد
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان webomomi120 و آدرس webomomi120.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
RSS